دارم تميز ميكنم. اما تمامي نداره. اصلا به هيچ كارم نميرسم. چقدر روزها زود ميگذرد. همهاش از برنامههايم عقبام. نميدانم، انگار وقتهايم بيبركت شده!
اين جملات را زياد شنيده يا احتمالا به همين سبك و سياق، غصه خوردهايد. اما حقيقت ماجرا چيست؟ آيا چيزي به اسم بركت وجود دارد؟ و اگر وجود دارد به چه معني است؟
درواقع، بركت، اضافهشدنهايي است كه ديده نميشود. مهمان به شما ميرسد، اما غذا كم نميآيد. ميگويند چه قابلمه بابركتي. 2ساعت وقت داريد، اما انگار بهصورت مرموزي، كش پيدا ميكند و به كارهايتان ميرسيد. ميگويند عجب بعدازظهر بابركتي بود.
بركت در زمان، دو جنبه دارد: يك جنبه از آن به زواياي مادي برميگردد. يكسري از اقدامات، خودبهخود زمانهاي ما را كارآمد ميكند، مثل برنامهريزي. طبيعي است برنامه ريختن در زندگي ميتواند زمانهاي مُرده را كاهش داده و فرصتهاي بيشتري بيافريند. يا مثلا نه گفتن به كارهاي بيربط و اضافه و يا اولويت گذاشتن در كارها. اگر كسي ياد بگيرد اول كارهاي فوتي فوري را انجام بدهد و از كارهاي بياهميت يا زائد عبور كند حتما اوضاع و احوالش روبهراه ميشود.
ساعتها و ثانيهها، دزدهاي مخصوص بهخود دارند. برخي چيزها، زمان را ميدزدد، ميكشد يا هدر ميدهد؛ تلويزيون ديدنهاي طولاني، چتكردنهاي دائمي، گفتوشنودهاي نامربوط، خواندن مطالب بيسر و ته و ...
جنبه دوم به اثرات معنوي اشاره دارد كه ميتواند در زندگي و وقت آدمها، دخالت كند. اگر انسان در راستاي اهداف خلقت عمل نكند يا از وظايف اصلي خودش غافل شود، طبيعتا زمان هم از سيطره او خارج خواهد شد. چون زمان هم در تصرف صاحب هستي است. نمازهاي آخر وقت، زمين گذاشتن وظايف اصلي، بيتوجهي به ديگران، منفعتطلبيهاي شخصي، تنبليها و يكجانشينيها، عدمتحرك و تفكر، همه و همه زمان را عقيم ميكند. زايش را از ثانيهها ميگيرد و عمر ساعتها را كوتاه ميكند. طبيعتا قطاري كه روي ريل حركت كند تندتر ميرود. شايد برخي اوقات پاي ما از روي ريل درست زندگي خارج ميشود، پس كند ميشويم يا متوقف. آن وقت است كه وقتهايمان بيبركت ميشود.
نظر شما